آه از دل 94 .. آه
94 برای من یک میدان مین بود ..
درست و دقیق یک میدان مین
تمام روزهایش را لحظه هایش را داشتم از روی خمپاره ها
و مین ها با احتیاط رد میشدم تا برسم به ان ور میدان که زنده برسم ..
حالا فرض کنید در این میدان پر از مین پر از خاک و دود با افتاب سوزان نچسبش
یک جوانه ببینی آن وسط .. یک جوانه ی سبز و تازه که پر است از حس زندگی
با انگشتانم تن جوانه را لمس کردم بوییدم و با اشک هایم حتی ب او آب دادم تا زنده بماند
جوانه پر بود از حس زندگی از حس نترسیدن ، ادامه دادن
من باید از میدان مین زنده خارج میشدم و جوانه ریشه در خاک داشت
همین شد ک نه من شازده کوچولو شدم و نه او گلم که هوایش را داشته باشم
پس رهایش کردم و رفتم ..
حالا من از میدان مین زنده خارج شده ام ولی تمام تنم پر است از زخم و ترکش
و در تمام مدت این سفر یک انـآر خوش رنگ توی دستانم بود
و حالا عطرش را استشمام میکنم ..
نظرات شما عزیزان: